فاطمه زهرا فاطمه زهرا ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

دختر عزیزه باباشه

من به فدای تو

سلام نفس مامان الان که دارم برات مینویسم چیزی به چهارماهگیت نمونده وتو وداداشت خوابین. داداشت خیلی خیلی دوست داره ومرتب بوست میکنه ولی گاهی از بوس کردن زیادش اذیت میشی و روتو برمیگردونی، چند روزیه بهت میگه آجی دردت به جونم .دفعه ی قبل که برات ی پست گذاشتم قرار بود عکساتو بزارم که فکر کنم تو بیدار شدی و وقت نشد بزارم تا الان.الانم بخاطره سرعت پایین اینترنت هرکاری میکنم نمیتونم عکس بزارم پس فعلا بزار برات کمی حرف بزنم. عزیز دلم دو ماهگی شروع کردی به خوردن پتویی که میکشم روت و از 3 ماهگی شروع به خوردن دستای خوشکلت کردی وچنان ملچ ملوچی را میندازی که نگو.گاهی انگشت شصتتو اونقدر مک میزنی که چروک میشه.الان خیلی تپل تر و شیرین تر شدی ولی ...
23 دی 1394

بدنیا اومدن قند عسلم

سلام عزیزه دل مامان خوبی فدات شم؟تو هم مث دادشت توی هفته ی 35 بدنیا اومدی کاملا صحیحو سالم وخوشکل عین داداشت بودی البته الان کمی سبزه شدی وی جورایی هر روز ی رنگ میشی ننمیدونم چرا؟؟ میگن دختر هفت رنگ عوض میکنه ولی هر رنگی که باشی مهم اینه که خیلی شیرین وجذابی. زایمانم برعکس زایمان اولم سخت بود ولی ماما میگفت:که جزو زایمانای راحت بودم ودرد زایمانی که داشتم جز زایمان سخت محسوب نمیشه. خاطره زایمانو که سر ی فرصت برات تعریف میکنم.الان که وقت کردم که وبتو آبو جارو کنم تو 2 ماهو 13 روزته وخوابی ومن باید تا قبل از بیدار شدنت کارمو تموم کنم. عزیزه دلم نمیدونم چرا بعضی شبا خیلی بیقراری و حدود ی ساعت گریه میکنی وهرکاری کنیم اصلا آروم نمیشی گ...
9 آذر 1394

قدر دختر بودن رو بدون

قدر دختر بودن و روزی زن بودن رو بدون عزیز دلم چرا که : زن موجود عجیبی است. چشم هایش را که میبندی... دید دلش بیشتر میشود. دلش را که میشکنی... باران لطافت از چشم هایش سرازیر میشود. انگار درست شده تا روی هرچی عشق است را کم کند.  
27 تير 1394

وقتی فهمیدم دختری

سلام دختر قشنگم خوبی؟مامان به قربونت بره،راستش هیچ وقت فکر نمیکردم اینقدر زود صاحب ی دختر بشم ی دختر که عشق باباش باشه فکر میکردم اینبارم ی پسر شیطون مث داداشی تو دلمه. روزی که رفتم سونو بدم داداشت هم باهام بود وبیشتر بخاطره اینکه وزنم کم شده بود ونگران تو بودم رفتم سونو ولی درکمال تعجب دیدم که توی هفته 14 جنسیت تو مشخص شده باور نمیشد که اینقدر زود توی سونو های معمولی بشه جنسیت رو تشخیص داد اونم جنس دختر رو که میگفتن معمولا دیر تشخیص داده میشه،من که کلی ذوق کردم وباورم نمیشد داداشت کمی انگار بهش برخورد و گفت:نمیشه عوضش کنیم واین تقصیر خودم بود که همش بهش میگفتم داداشت داره میاد و اون تو رو مهدیار صدا میزد. ولی بعد چند روز رابطش با...
27 تير 1394

اولین پست 94

سلام مسافر کوچولوی من خوبی عزیزم؟الان داشتم واسه وبلاگ داداشت پست میزاشتم بهش میگفتم که امروز سالگرد ازدواج منو باباست وهمین طور تولد بابای،امروز با مامان بابای منو مامان بابای بابایی و زن دایی ها وخاله وشوهر خاله عمو مهدی رفتیم سر زمین جدو وکلی بهمون خوش گذشت. جونم برات بگه که ویار مامان با ورود به ماه سوم تا حدود زیادی بهتر شده آفرین نی نی خوشکلم فقط ماه دوم اذیتم کردی وحسابی حالم گرفته شده بود واسه داداشت تا اخر ماه سوم حالم بد بود وفکر میکردم واسه توهم همین طور باشه ولی خداروشکر این طور نبود. وقتی به داداشت باردار بودم عاشق گوجه ی قرمز بودم ولی برای تو ویارم تا حدودی فرق میکنه زیاد عاشق گوجه نیستم واز سبزی خوردن ترشی وخیارشور ...
8 تير 1394

تو داری میای

سلام عزیز مامان منو بابا تصمیم گرفتیم که داداش علی مرتضی به ی همبازی و دادش کوچیکتر نیاز داره،نمیدونی علی مرتضی چقدر ذوق زده شد وقتی بهش گفتم احتمال داره داداش مهدیار از آسمون اومده باشه تو دل مامان.بهش گفتم رازداری کنه وفعلا چیزی نگه،اونم گفت:باشه وی از بس ذوق زده شده میخواست جلوی دادایی بگه که من حواسشو پرت کردم وانگاری منظورمو فهمید گفت:نه نمیگم و ی لبخند ملیح وبا نمکی زد. منو بابا کمتر از 2 ماهه که واسه اومدنت اقدام کردیم منم امروز شک کردم که تو توی دلمی ولی فعلا چیزی نمیگیم تا مطمئن بشیم.نمیدونم چرا با اینکه نی نی دومی ولی من خیلی دلهره دارم واصلا این بارداریم شبیه بارداری اولم نیست.انشالله که هرچی باشه خیره. حالا ب...
8 تير 1394