فاطمه زهرا فاطمه زهرا ، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

دختر عزیزه باباشه

اولین مرواریدهای دخترم و آش دندونی

اولین دندون خوشکلت توی دومین روز رمضان 95 خودشو نشون داد که میفته 19 خرداد 95 درس اواخره هشت ماهگیت بود بخاطره رمضان جشن دندونیت به تعویق افتاد تا ی هفته مونده به تولدت تونستیم اش دندونیتو بپزیم که خیلی هم خوشمزه شد.تازه مامانم کلی زحمت برات کشید وتدارک دید. ی هد دندونی و ی مچبند دندونی برات درس کردم ی گیفتم برات درس کردم که توش شکلات گذاشتم الان عکسشو ندارم در اولین فرصت برات میزارم نوش جونت اش دندونت         ...
28 مهر 1395

گفتن بابا و مامان،ایستادن بتنهایی،راه رفتن

برام جالب بود که تو چقدر زود این دو کلمه رو بزبون اوردی  داداشت اول بابا رو گفت بعد مامان ولی تو اول ماما رو گفتی بعد بابا...بین چهار و پنج ماهگی تو این دو کلمه رو گفتی... 95.5.18 بود که تونستی بتنهایی بایستی یعنی چند روز مونده به یازده ماهگی...یخورده توی ایستادن وراه رفتنت تنبلی کردی قلب مامان... البته توی هفت ماهگی هم میتونستی بایستی ولی راه رفتنو تا الان که حدود ی سالو ی ماهتو طول دادی البته راه رفتن کاملو میگم وگرنه راه رفتنت در تاریخ 9 مهر 95 با چند قدم شروع شد والان قدمها و مسافت بیشتری رو میری. اولین قدمهات رودر ی سالو 13 روزگی برداشتی...   ...
28 مهر 1395

گفتن بابا و مامان،ایستادن بتنهایی،راه رفتن

برام جالب بود که تو چقدر زود این دو کلمه رو بزبون اوردی  داداشت اول بابا رو گفت بعد مامان ولی تو اول ماما رو گفتی بعد بابا...بین چهار و پنج ماهگی تو این دو کلمه رو گفتی... 95.5.18 بود که تونستی بتنهایی بایستی یعنی چند روز مونده به یازده ماهگی...یخورده توی ایستادن وراه رفتنت تنبلی کردی قلب مامان... البته توی هفت ماهگی هم میتونستی بایستی ولی راه رفتنو تا الان که حدود ی سالو ی ماهتو طول دادی البته راه رفتن کاملو میگم وگرنه راه رفتنت در تاریخ 9 مهر 95 با چند قدم شروع شد والان قدمها و مسافت بیشتری رو میری. اولین قدمهات رودر ی سالو 13 روزگی برداشتی...   ...
28 مهر 1395

گفتن بابا و مامان،ایستادن بتنهایی،راه رفتن

برام جالب بود که تو چقدر زود این دو کلمه رو بزبون اوردی  داداشت اول بابا رو گفت بعد مامان ولی تو اول ماما رو گفتی بعد بابا...بین چهار و پنج ماهگی تو این دو کلمه رو گفتی... 95.5.18 بود که تونستی بتنهایی بایستی یعنی چند روز مونده به یازده ماهگی...یخورده توی ایستادن وراه رفتنت تنبلی کردی قلب مامان... البته توی هفت ماهگی هم میتونستی بایستی ولی راه رفتنو تا الان که حدود ی سالو ی ماهتو طول دادی البته راه رفتن کاملو میگم وگرنه راه رفتنت در تاریخ 9 مهر 95 با چند قدم شروع شد والان قدمها و مسافت بیشتری رو میری. اولین قدمهات رودر ی سالو 13 روزگی برداشتی...   ...
28 مهر 1395

گفتن بابا و مامان،ایستادن بتنهایی،راه رفتن

برام جالب بود که تو چقدر زود این دو کلمه رو بزبون اوردی  داداشت اول بابا رو گفت بعد مامان ولی تو اول ماما رو گفتی بعد بابا...بین چهار و پنج ماهگی تو این دو کلمه رو گفتی... 95.5.18 بود که تونستی بتنهایی بایستی یعنی چند روز مونده به یازده ماهگی...یخورده توی ایستادن وراه رفتنت تنبلی کردی قلب مامان... البته توی هفت ماهگی هم میتونستی بایستی ولی راه رفتنو تا الان که حدود ی سالو ی ماهتو طول دادی البته راه رفتن کاملو میگم وگرنه راه رفتنت در تاریخ 9 مهر 95 با چند قدم شروع شد والان قدمها و مسافت بیشتری رو میری. اولین قدمهات رودر ی سالو 13 روزگی برداشتی...   ...
28 مهر 1395

نشستن و پشتک زدن

بیشتر مهارتها رو توی پنج ماهگی یاد گرفتی نشستن و برگردون شدنو هم جز این مهارتها بود انگار بچه ی اول بودی چقدر از این بابت خوشحال بودم حتی داداشت هم میگفت: مامان ببین ببین آجی رو .... ومن با هیجان فیلم میگرفتمو به مادرجون میگفتم ببینین دخترمو ... برگردون تو هم مث داداشت سوپرایزم کرد یادمه داداشی رو گذاشته بودم توی اتاق رفتم تا آشپزخونه و برگشتم دیدم که به تنهایی برگشته به شکم چقدراون لحظه برام شیرین بود و برای تو هم همین اتفاق افتاد ومن اول مشغول بازی با داداشی ورقیه (دخترعمه)بودم که داداشت منو متوجت کرد ماااماااان ....مااااماااان ....ببین... خدایای من دخترم داره بزرگ میشه شکرت انگار تا حالا بچه ندیده بودم . ...
28 مهر 1395

گازگرفتن آناناس جونم

سلااااام آناناس مامان خوبی؟فدات بشم که اینقدر شیرینی عاشق عمه هاتی واونا هم کلی دوست دارن وقتی میریم خونشون موقع برگشتن براشون گریه میکنی و اونا هم دلشون برات ضعف میره. شیطون خوانم من چهارماهت بود که شروع به گاز گرفتن کردی البته خیلی زود از سرت افتاد وزیاد اذیت نکردی. البته الان که دارم برات مینویسم یکسالو ی ماهتو و یادگرفتی که موقع شیرخوردن سینمو نشکون میگیری و وقتی میبینی که دردم میاد بهم میخندی.فدات بشم عاشق این خند ه های شیطنت آمیزتم.   ...
27 مهر 1395